جدول جو
جدول جو

معنی بالا خامن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا خامن
نام مرتعی در لفور سوادکوه قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَ رَ)
راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن. متصاعد ساختن:
به رای پاک هنر را همی دهد یاری
برسم خوب خرد را همی دهد بالا.
امیر معزی (از آنندراج).
سدره در پستی است از بالای او
واعظش بی وجه بالا می دهد.
ظهوری (از آنندراج).
برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار
راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع
دهم به مدح تو بالا اساس آیین را.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
، طبل. دهل. (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
از اتراک سلطانی در سمرقند در زمان حملۀ چنگیز: چندان مرد از مغول و حشری مجتمع شده بودند که عدد آن بر عدد ریگ بیابان و قطار باران فزون بود بر محیط شهر ایستاده از شهر البارخان و شیخ خان و بالاخان و بعضی خانان دیگر بصحرا رفتند، رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 ص 92 شود،
این کلمه بجای ’آسانسور’ پذیرفته شده است، دستگاهی که درون آن جای گیرند و به طبقات ساختمان برروند و فرود آیند، (لغت مصوبۀ فرهنگستان)، برشو
لغت نامه دهخدا
خانه ای که بالای خانه دیگر ساخته شود اطاقی که در طبقه فوقانی ساختمانی قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا دادن
تصویر بالا دادن
((دَ))
بزرگ نمودن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
طبقه دوم ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی